ادامه بازدید از دوسالانه

تو این دو روز بعد از کار دوباره رفتم دوسالانه کاریکاتور. چهره ها رو چندین و چند بار دیدم ... اما هنوز سیر نشدم ... در بخش موضوعی و آزاد خیلی کارها رو دوست نداشتم ... دوسالانه ۵ ام (سال ۸۰) خیلی بخش موضوعیش برام جالبتر بود (موضوع های مهاجرت و گفتگوی تمدنها) . مال سال گذشته رو هم دوست داشتم (با موضوع سالمند). امسال بخش موضوعیش پول بود. دیگه این از این ...

 

تو راه برگشت یکی از بچه های دانشکده رو دیدم ... فامیلیش یادم رفته بود ولی پسر شلوغ و پر سرو صدایی بود ... خودشو مثل بسیجیها درست کرده بود .  گفت هنوز فارغ التحصیل نشده ... ۶ ساله داره یک لیسانس می گیره ... !!!!!!!  البته لازم به ذکره که خودم هم ۵ ساله لیسانس گرفتم ...

 

آه ...  داشتن یک آتلیه شخصی و بیکار بودن و البته تامین بودن و از صبح تا شب نقاشی و طراحی و ... کار کردن ... وای ی ی ی !!! چه آرزویی ... !!! فکر می کردم این فقط آرزوی منه اما تو این دو سه روزه مصاحبه با هر هنرمندی رو می خونم می بینم آرزوی همه اونها هم همینه ...

 

دیروز یکی از دوستانم بهم زنگ زد. هفته گذشته از انگلیس برگشت. رفته بود درس بخونه ... البته دوباره برخواهد گشت ... لهجه اش برگشته بود ... بهش که گفتم کلی از خنده روده بر شد و انکار کرد ... اما جای انکار نداشت لهجه اش برگشته بود ... دیدگاههامون خیلی متفاوته ... خیلی زیاد ...

 

دلم برای بعضی ها تنگ شده ... تو مترو همه رو به شکل اون می بینم ... تو خیابون همینطور ... می افتم دنبال آدمها چون فکر می کنم اونه ... وقتی بهشون می رسم و ازشون جلو می زنم و دزدکی چهره طرف رو دید می زنم  می بینم نه اون نیست ... توهم بوده ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد